در آن اتاق چه چیزهایی دیدید؟ هر ۳ نفرمان ترسیده بودیم. وقتی وارد اتاقی که در آن حوضچه بود شدیم، صداهای عجیب و غریبی میآمد. گاهی صدای پچپچ، گاهی خسخس و گاهی هم صدای خنده. .
وی در ادامه بازجویی خود با قاضی پرونده گفت: صبح روز بعد به خانه آنها رفتم و رقیه در را برای من باز کرد. زهرا نمی دانست که من وارد خانه شدم و از حضورم خبر نداشت و در آشپزخانه مشغول کشیدن مواد بود.